پاییز امسال هم عجین شد با صدای جیر جیر ته کفش روی کفپوش سالن، بوی پماد سالی‌سیلات، بوی اسپری لیدوکائین، صدای تق تق شمارش معکوس اسکوربورد، دویدن به بالا و پایین از پله‌های اتاق حسام، دارت بازی، استرس نمونه خوانی‌، وحشت اشتباه شدن اسامی، بوی مایع لیتوگرافی، بوی جوهر چاپ، چرخیدن در خیابان های زنجان تا ساعت 3، سیاه شدن دستامون از تا کردن نشریه، خواب توی ماشین جلوی چاپ‌خونه، خوردن بستنی، سیب زمینی تنوری، بلال، چایی و هرچیزی که به‌هم ربطی نداشت. حالا که تموم شده دلم دوباره استرس می‌خواد!